بوشهرگردی را از کجا آغاز کنیم؟در سفر به شهر بوشهر از کجاها بازدید کنیم؟بهترین هتل های بوشهر کدامند؟در سفرنامه بوشهر، تمام این مطالب را برایتان نوشتهایم
توی یه مأموریت خیلی فشرده، تونستم برای اولین بار به بوشهر سر بزنم. تصویری که از این شهر داشتم، کمی برای خودم شرم آوره! چرا فکر میکردم بوشهر باید به شدت توسعه نیافته باشه؟ هرچند وقتی یاد صدا و سیما و رسانههای دیگه میفتم که همه فیلماشون تو تهران اتفاق میفته و هیچ تصوری از شهرای دیگه به ما نمیدن کمی به خودم حق میدم. راستش تو بوشهر و کلا شهرهای جنوبی که بهش سفر کردم انقدر به من خوش گذشت که یه جورایی وظیفه خودم میدونم یه جوری دین خودمو به این شهرها ادا کنم. حالا من که بلاگر سفرم چجوری می تونم این کارو بکنم؟ با نوشتن! پس حالا همراه من باشین و سفرنامهام رو بخونین. البته سفر من به این خاطر که توش کلی هتل رو دیدم و با کلی تورلیدر و مردم محلی همراه شدم برای خودم و اونایی که با عشق سفر میکنن میتونه خیلی جذابتر باشه
وقتی اسم بوشهر میاد احتمالا یاد خلیج فارس، عسلویه و نفت و گاز، رئیسعلی دلواری و خرید تو بندرگناوه میفتین، اما هویت بوشهر خیلی گستردهتر از اینه که با این چندتا کلمه بشه تعریفش کرد.
من و سه تا از همکارای خوش سفرم بعد از گشت و گذار تو شوش و شوشتر و اهواز و آبادان با اتوبوس به سمت بوشهر حرکت کردیم، 26 مهر که میشد 8 صفر. اوایل شب بود که رسیدیم بوشهر، یه بارون خیلی شدید و تند میومد که یه کم ما رو ترسوند از اینکه چجوری به هتل برسیم؟ اما خب خیلی زود تاکسی پیدا کردیم و رفتیم به سمت هتل پرواز. تو راه دیدیم که خود شهر بوشهر حتی یه قطره بارون هم نیومده و هوا کاملا صاف بود. به هتل پرواز که رسیدیم کلی ذوق کردیم چون دیدیم دریا درست رو به روی هتله! چک این کردیم و با اونکه با خودمون عهد کرده بودیم تو طول سفر بیشتر غذاهای محلی بخوریم، تصمیم گرفتیم بریم فست فود، تو راه برگشت به هتل صدای سنج و دمام شنیدیم و راننده ما رو راهنمایی کرد تا یکی از قشنگترین عزاداریهای عمرمون رو ببینیم.
من همیشه عاشق صدای بوق تو عزاداری بوشهری ها بودم. یه کم از مراسم عزاداری بوشهری ها براتون بگم. کلا موسیقی جنوب ایران متفاوت از موسیقی مناطق دیگه ایرانه. مثلا بوق فقط تو عزاراداری امام حسین (ع) اونم فقط تو بوشهر ازش استفاده میشه و از شاخ یه گوزن آفریقایی برای ساختنش استفاده میشه (البته گاهی هم از شاخ بز کوهی و الانم نمونه مصنوعیش اومده). این ساز خیلی صدای بلندی داره، هر کدوم از 4 تا محله قدیمی بوشهر که بافت تاریخی بوشهر رو تشکیل میدن، یه دونه از این بوقها دارن، این بوقها یا از هند اومدن یا از آفریقا. سنج رو هم که تو عزاداری همه شهرها دیدین، دو تا قرص فلزی گرد که توسط سنجزنها به هم زده میشن و صدای خوبی دارن، اصل این ساز هم هندیه. دمام هم سازی شبیه طبله که روی گردن دمامزنها آویخته میشده و با یه چوب (چوب درخت خرما) روی سمت راستش میزدن و با دست هم روی سمت چپش.
بعد از دیدن این عزاداری پرشور و هیجان به هتل برگشتیم. راننده، ریالی از ما بیشتر نگرفت با اونکه کلی معطل شد برامون و کلی راجع شهر برامون توضیح داد. برعکس شهرهای توریستی که مردمش از دست گردشگرا آزرده شدن و پول اضافه میگیرن، اما تمام بوشهریهایی که ما دیدیم یه برخورد کاملا دوستانه داشتن باهامون و وقتی میشنیدن که مسافریم میخواستن کمکمون کنن. تو راه برگشت هم سری به ساحل خلیج فارس روبهروی هتل زدیم که کلی شلوغ بود و مردم با خانوادهها و دوستاشون اومده بودن خوشگذرونی. شب رو تو هتل پرواز (سه ستاره) سپری کردیم. یه هتل کاملا آروم و تمیز که دورتا دورش چندتا نخل هم کاشتن و از خوبیهاش اینه که چند طبقه نیست و دردسر آسانسور سوار شدن و رفت و آمد تو راهروهای شلوغ رو نداره. کارمندای این هتل هم مثل بقیه مردم شهر خیلی دوستانه برخورد میکنن.
متاسفانه روز دوم بوشهرگردی ما خورد به جمعه! روزی که خیلی جاها تعطیله. حالا کسی رو تصور کنین که هر روز ساعت 6 صبح بیداره! بوشهر مث خیلی از شهرای جنوبی اینجوریه که از مردمش بپرسی دیدنی های بوشهر کجاست؟ میگن ساحل! به جز ساحل چی؟ هیچی!
صبح بعد خوردن صبحانه با یه راننده آژانس همراه شدیم، از جاده ساحلی، ما رو به آب انبار قوام رسوند. آب انبار قوام در حال بازسازی بود (از کلمه مرمت استفاده نمی کنم چون واقعا شکل اصلی آب انبار حفظ نشده بود و داخلش رو کلا تغییر داده بودن، مثل خیلی از مکان های تاریخی دیگه که به دست بخش خصوصی سپرده میشه برای بهره برداری). آب انبار قوام شبیه آب انبارهای مرکز ایران نیست. نه شکلش (که گرد نیست و مربعه) و نه نحوه استفاده از اون. قدیما وقتی بارون میومد آب از پنجرهها به داخل این آب انبارها میریخت و به عنوان آب شیرین در طول سال استفاده میشد.
بعد از اون این راننده مهربون ما رو رسوند به چندتا هتل که از اونها هم بازدید کنیم. هتل پاسارگاد رو دیدیم که یه هتل آپارتمان سه ستاره و تمیزه. یه در(ب) صد ساله تو این هتل پشت پذیرش هست که خب خیلی فضا رو قشنگ کرده. توی صبحونه خوری هتل هم کلی سلیقه به خرج دادن و از المان های بومی استفاده کردن. سری هم به هتل آپارتمان یاس بوشهر زدیم، دوستاره ولی تمیز و شیک.
برای ناهار تقریبا همه بوشهریا بهمون رستوران میداف رو پیشنهاد دادن که یه رستوران لاکچریه و غذاهای محلی سرو میکنه. ولی ما دنبال جای لاکچری نبودیم و دلمون میخواست لب ساحل به اون قشنگی غذا بخوریم. راننده پیشنهاد داد اگه طعم غذای واقعی بوشهری رو میخواین خودم براتون تهیه میکنم. رفت و با یه غذای خیلی هیچجان انگیز محلی برگشت. ساحلی که توش غذا خوردیم، کنارش کلی مجسمههای خوشگل کار شده بود. ما کنار مجسمه رستم که داشت اژدها رو میکشت نشستیم و یکی از خوشمزهترین غذاهای محلی بوشهر رو خوردیم، قلیه ماهی! قلیه ماهی بوشهری با ماهی و تمرهندی و ادویه و چندجور سبزی پخته میشه و خیلی خوشمزه است. بعد از صرف غذا کمی تو بافت تاریخی بوشهر سرک کشیدیم.
در مورد بافت تاریخی بوشهر هیچ چیزی نمیدونستم. اما راننده خیلی خوب بهمون توضیح دادن که بافت تاریخی بوشهر از چهار تا محله تشکیل شده به اسم شنبدی، بهبهانی، دهدشتی و کوتی. هر کدوم این محلهها یه مسجد دارن و یه جایی که توش مراسم عزاداری و نواخوانی اجرا میشه. شاید اسم نواخونی (نواخوانی یا همون نوحه خونی) رو نشنیده باشین ولی اگر کمی به موسیقی سنتی و محلی ایران علاقه داشته باشین اسم بخشو (جهانبخش کردی زاده) را شنیدین. بخشو با صدای فوق العادهای که داشت باعث شد نواخونی به این سبک زنده بشه و مردم بشناسنش. بخشو تو 41 سالگی فوت شد ولی هنوز هم تو بوشهر ازش به عنوان یکی از بهترین نواخون ها یاد میشه که البته شاهنامه خونی و خیام خونی هم می کرده. بخشو تو مسجد دهدشتی میخونده، این مسجد هنوز هم سرپاست و جایی که توش مراسم نواخونی اجرا میشه هم همین طور. یکی از اتفاقای خوب دیگه سفر من دیدن آقای گراشی بود، یه نواخون که الان تو مسجد دهدشتی میخونه و البته الان همه کاره این مسجد هم هست، همونجایی که تا سال 56 شمسی، صدای بخشو مردمو شیفته میکرد.
اگه میخواین با عزاداری بوشهریا بیشتر آشنا بشین، مستند اربعین از ناصر تقوایی رو حتما ببینین. تصاویر این فیلم نشون میده که چجوری مردم دور نوحه خون سینه میزدن. بعد از دیدن محله دهدشتیها رفتیم و مسجد شنبدیها رو دیدیم، مسجد شیخ سعدون هم توس محله کوتیها قشنگ بود. محله بهبهانیها هم مسجد و محل عزاداری قشنگی داشت. تو تمام این محلهها درخت کنار (یکی از درختای مقدس تو جنوب ایران) دیده میشد که خیلی جالب بود.
برای اونایی که خوره فیلمن بگم که یه جای باحال دیگه هم دیدیم. لوکیشن فیلم تنگسیر! یکی از قشنگترین فیلمای ایرانی که توش بهروز وثوقی در نقش زائر محمد دنبال برقراری عدالته و بر اساس رمان تنگسیر نوشته صادق چوبک نوشته شده. یه طاق که واقعا نیاز به مرمت داشت و کنار بازار قدیمی و تو محله دهدشتیه. الان زیر این طاق چندتا مغازه آهنگری دارن فعالیت میکنن.
بعد از دیدن این 4 تا محله تصمیم گرفتیم سری به دلوار بزنیم و از موزه رئیسعلی دلواری دیدن کنیم. شنیده بودیم ساعت سه باز میشه ولی اشتباه شنیده بودیم. ساعت 4 باز میشد! تو مسیر دلوار یه بی کرانگی رو میبینی، همون طور که تو اکثر جادهای ایران میشه دید تا چشم کار میکنه هیچی برای دیدن نیست به جز تک و توک درختچه و درخت، البته مسیر طولانی نیست و کمتر از نیم ساعت به دلوار میرسین. جالبه بدونین تو دلوار کلی مرکز خرید فعاله و چندین مرکز خرید بزرگ هم در حال ساخته، قراره مراکز خرید دلوار با مراکز خرید بندر گناوه رقابت داشته باشن و دلوار تبدیل بشه به یکی از بهشتهای عاشقان خرید کردن! بدون دیدن یکی از مشهورترین خانه موزههای ایرانی که یه زمانی خونه یکی از دلاورترین قهرمانان ایرانی یعنی رئیسعلی دلواری بود از دلوار برگشتیم. درسته تو گرمای ظهر بود اما به دیدن ساحل بوشهر میارزید. داشتم به این فکر میکردم که چرا تا به حال کسی به ما نگفته بود ساحل بوشهر انقدر آبی و تمیزه؟ چرا کسی نگفته بود بوشهر طولانیترین مرز رو با خلیج فارس داره و حریم 60 متریش کاملا رعایت شده؟ برام خیلی جالب بود که تو کل ساحل بوشهر حتی یه ساختمون ندیدم که بخواد حریم دریا رو اختصاصی کنه و اون رو از مردم بگیره. برعکس بعضی از شهرهای شمالی که یه عالمه ویلای شخصی توش ساخته شده و با این کار ساحل رو از مردم گرفتن. یعنی برای دیدن ساحل اون شهرها باید ذرهبین دستمون بگیریم. راستی اگر به بوشهر سفر میکنین حتما یه عکس یادگاری با اصلیترین المان ساحلی بوشهر که به شکل یک در با پنجرههای رنگیه عکس بگیرین.
میگن شبا کنار این در و پنجره (در ایام غیر از محرم و صفر) علاقمندان به موسیقی میان و زنده برنامه اجرا میکنن، کلا زندگی مردم جنوب ایران با موسیقی خیلی عجینتره، موسیقی شاد و سرزندهتری نسبت به خیلی از مناطق مرکزی ایران دارن و موسیقی خیابونی براشون کاملا جا افتاده. از موسیقی کوچه پسکوچههای بوشهری، فستیوال موسیقی کوچه برگزار شده، فستیوالی که بینالمللی شده و حتی یه بار تو بمبئی هند هم برگزار شده. رفتن به بوشهر در ایامی که این فستیوال برگزار میشه حتما شور و هیجان زیادی داره. سفر به یه شهر ساحلی با کلی موسیقی زنده محلی و فولکلور.
غروب تو همون ساحل به کافههای متنوع ساحلی رفتیم. کافههای روباز. یکی از مزیتهای اون ساحلی که ما رفتیم به نظرم این بود که اجازه نمی دادن تو فضای باز کسی قلیون بکشه و هرکس میخواست اینکارو بکنه باید میرفت تو فضای بسته کافه. این یکی از بهترین کارایی بود که بوشهر برای سالم ساختن سواحلش کرده بود. با این کار باعث شده بود ساحل برای همه باشه نه یه عده خاص. یه تصویر فوقالعاده دیگه که تو ذهنم از بوشهر نقش بست، زلالی آب و تمیزی ساحل بود، به قدری که حتی تو شب هم میتونستی کف دریا رو ببینی. بعد از اون یه تورلیدر خیلی باسواد که خودش از اهالی بوشهر بود اومد و به ما پیوست. شب بود و موزهها و خونه تاریخیها بسته بود اما خب یه تورلیدر خوب وقتی همه جا بسته باشه هم می تونه همه چی رو خوب و درست توضیح بده. توضیحاتی که این پایین نوشتم همه از حرفهای تورلیدرمونه:
قدمت بوشهر به پنج هزار سال پیش بر میگرده، قدمت شهرنشینی هم تو بوشهر به دوران عیلامیها میرسه. معبد ایزدبانوی کریریشتا. (ایزدبانوی بوشهریها) به شکل یه زیگورات که الان اثری ازش نیست و کوچیکتر از زیگورات چغازنبیل شوش بوده. در تمام این پنج هزار سال بوشهر زنده بوده و هیچوقت شهر به طور کلی از بین نرفته بوده و افول نکرده. همیشه زنده بوده بوشهر. این شهر اسمهای مختلفی داشته مثل لیان، ریشهر، دخت اردشیر، هزار مردان، موزامبری. انتاکیه پارس، نادریه، ابوشهر و بوشهر. این شهر در زمان ناصرالدین شاه پول رایج خاصی داشته. بافت تاریخی بوشهر که امروزه میبینیم به دوران قبل قاجار و زندیه برمیگرده. 99 درصد ساختمونهای فعلی اما متعلق به قاجاریه است. (همون کوتی، دهدشتی، بهبهانی، شنبدی). کل 37 هکتار بافت تاریخی بوشهر ثبت ملیه. تک بناهایی هم توی بافت تاریخی ثبت ملیه و بافت جلوی جداره روبروی دریا جداگانه ثبت ملی شدن. موزه مردم شناسی بوشهر، ساختمان بنیاد بوشهر شناسی، عمارت دهدشتی (موزه تاریخ پزشکی)، عمارت امیریه (ساختمون شورای شهر) ساختمون امیریه زمانی که بحرین مال ایران بوده و بخشدارش زیر نظر فرماندار شهر بوشهر بوده. زمانی که رفراندوم میشه و بحرین از ایران جدا میشه مجسمهای از شاه اونجا درست میشه در حالی که بنچاق بحرین دستش بوده و به بحرین اشاره میکرده. عمارت امیریه مرکز حکمرانی کل بنادر ایران در عصر قاجار بوده، از محمره و خرمشهر تا بندر لنگه (این فرد والی منطقه بوده). بوشهر جایگاه سیاسی خیلی بالایی در زمان قدیم داشته و حتی چهار تا کنسولگری توش فعال بودن نایب کنسولگری انگلیس که الان مخروبه است ولی قراره کم کم درست بشه و مرکز گردشگری. کنسولگری آلمان هم تو بوشهر وجود داشته.
توریست ها دوست دارن یه جای بومی استفاده کنن، اولین اقامتگاه بومگردی بوشهر (مان همیشه سبز) برای همین منظور راه افتاده. مان به معنای خانه و سرا به کار میرفته.
برای ساختن خانههای بافت تاریخی بوشهر از خشت خام و خشت پخته استفاده نشده بلکه مصالح بومی بسیار مقاومی توش به کار رفته که همون سنگهای متخلخل دریاییه. این سنگ خیلی مقاومه. به خاطر شرجی بودن هوا، میتونه رطوبت رو بگیره و وقتی نسیم از سمت دریا میوزه هوای خونه و کوچه رو خنک میکنه. کوچه های بوشهر به شکل پیچ در پیچ و باریک طراحی میشدن چرا که باد رو هدایت میکنه و تو میدونگاه این جریان هوا به هم میرسه و دوباره به سمت کوچههای دورتر از ساحل میرسیده. چوب ساج (درها ازش ساخته شدن) و چوب چندل (تیر سقف اتاقها) از دیگر مصالح استفاده شده در بافت تاریخی بوشهره. ساج رو بیشتر از هند میاوردن و چندل رو از زنگبار آفریقا. این چوب حتی پس از صد سال اگر روش سمباده کشیده بشه بافت روغنی خودش رو داره، موریانه به خاطر بوی تندش بهش نفوذ نمیکنه. شاید براتون جالب باشه که این چوبها قبلا برای ساخت لنجهای چوبی به کار برده میشه. ارتفاع خونهها رو به چند دلیل بلند میساختن. یکی اینکه جلوی آفتاب مستقیم رو بگیره و کوچه توی سایه قرار بگیره. کوچه های باریک اسب نمیتونسته بتازه و از بالای دیوارها میتونستن سنگ روی افراد مهاجم بریزن و اونا رو سرکوب کنن. دلیل بعدی هم همونه که برای کوچههای قهر و آشتی به کار میبرن، صمیمیتر شدن مردم! ارسیهای رنگی هم حشرات رو دور میکرده یا آرامش به آدمها میداده. برای شناخت بیشتر محله های بوشهر خوبه که بدونین اصالت هرکدوم ب کجا برمیگرده:
محله بهبهانی: افراد از بهبهان خوزستان به اینجا اومدن. سیاهپوستهای اصالتا آفریقایی (زنگبار) هم در این محله بوشهر وجود دارن که برای کار میامدن.
محله شنبدی: اصالتا از بحرین اومدن
محله دهدشتی: اصالتا از دهدشت کهگیلویه و بویر احمد اومدن.
محله کوتی: از ارامنه تا یهودی و زرتشتی و کلیمی و صبی تو این محله بودن. الان دیگه منداییها (صبیها) تو این شهر نیستن.
کسی که باعث شده ما خیلی از تاریخ بوشهر بدونیم فردی به اسم سدید السلطنه کبابی بوده، از اونجایی که بوشهر از اولین شهرهای ایران بوده که توش تلفن وجود داشته. سدید السلطنه تمام 20 شماره تلفن فعال رو تو سفرنامهاش ثبت کرده. اون حتی تمام تیر چراغ برقهای شهر رو تو دوران قاجار ثبت کرده.
تو بوشهر چند تا اثر تاریخی قشنگ وجود داره: خانه یهودا ثبت آثار ملیه که الان صاحبشون ساکن شیرازه.
اون حوالی یه کنیسه هم بوده که قبل انقلاب تخریب شده ولی هنوز مالکیت زمینش در دست کنیسه یهودیان شیرازه. مدرسه گلستان جاییه که خوب مرمت شده
عمارت دهدشتی: تنها عمارت چهار طبقه بوشهره (البته خانه حاج رئیس هم چند طبقه است)
عمارت دهدشتی یک طبقه پایین داره. دو اتاق مجلسی (پذیرایی) داره. یکیش گچ بری گل و مرغ ریز داره. 4 سال طول داده گچ بریش و خیلی ظریف و تماشاییه و مخصوص خانومها بوده. اتاق مجلسی دیگه که متعلق به آقایون بوده خیلی سادهتره ولی ارسی زیبایی داره. پنجرههای رنگی اون اتاقها رو دیدنیتر کرده. الان دو طبقهاش موزه تاریخ پزشکیه، از ادوات پزشکی 200 سال پیش که انگلیسیها ازش استفاده میکردن تا عصر حاضر داخلش به نمایش گذاشته شده. اما خود بنا خیلی ارزشمنده که متعلق به برادران حاجی روغنی بوده و ثبت آثار ملیه. این خانواده تاجر روغن حیوانی بودن و روغن رو به هند و انگلیس میفرستادن و پارچه از اونجا وارد میکردن. این برادران یک مسجد که به مسجد روغنیها شهرت داشته و الان به اسم مسجد امام تغییر نام داده. اونا یک گورستان رو هم وقف کردند. کلی تمبر از این خونه پیدا شده مربوط به انگلستان که الان تو خزانه موزه رضاعباسی نگهداری میشه. یک قسمت خزینه تو این عمارت وجود داره که خود اتاق خزینه یک چاه آب و مطبخ داشته. انبار تو اتاقهای پایین بوده.
عمارت تماشایی دیگه تو بوشهر عمارت ملکه. این عمارت الان به شهرداری بوشهر داده شده. ملک التجار بوشهری (حکمران بوشهر) طی یه سفر به فرانسه میره و از معماری یک خونه خوشش میاد و معمار رو به بوشهر میاره. معمار از مصالح بومی استفاده میکنه و معماری بوشهر رو با معماری فرانسه تلفیق میکنه. بافت تاریخی بوشهر به بیت میلانی هم مشهوره، چون معماریش خیلی شبیه میلان ایتالیا بوده. دو تا کشتی کروز توسط محمدرضا شاه به نام کشتی میکل آنژ و رافائل خریده میشه. کشتی میکل آنژ به بندرعباس میره و کشتی رافائل (مشهور به تایتانیک ایران) هم میاد بوشهر. کشتی در زمان جنگ تخلیه میشه و موشک میخوره و غرق میشه. این کشتی الان تبدیل به یه زیستگاه دریایی شده و برای افرادی که میخوان غواصی کنن یه محیط بکر و بزرگ فراهم کرده. کشتی رافائل 260 متر طولش بوده و 700 تا سوئیت داشته.
بوشهر سه کلیسا داشته، کلیسای گریگوری و کلیسای ظهور (شبیه نمازخانه داخل سفارتخانه بوده) و کلیسای تخریب شده کنار مسجد شیخ سعدون و تو همون مکان الان حسینیه زنانه اباصالح فعالیت میکنه. زنهای بوشهری اینجا سینه زنی و عزاداری میکنن که البته خیلی متفاوت از عزاداری مردانه. اونها دور هم جمع میشن و شروع به مرثیه خونی خاصی شبیه آهنگ لالایی میکنن، بعد از مرثیه خونی، نوحه خونی و مراسم دیگه اونجا برگزار میشه.
تو بوشهر و محلههای اطرافش که چرخ میزدیم یه سری درخت بامزه دیدیم. درختانی در بوشهر هستند که بومی ایران نیستن. وقتی بوشهر مستعمره انگلیس میشه، درخت لیل، انجیر معابد، جمبو، لوز وارد ایران و بوشهر میشه که میتونین تو خیابونایبوشهر اونا رو ببینین.
تو گشت و گذار شبانه تو بوشهر کافه حاج رئیس که یکی از مشهورترین کافههای بوشهره رو دیدیم، یه خونه قدیمی که قراره بخش اقامتگاه بومگردیش هم به زودی راه بیفته. این کافه به زیبایی تموم مرمت شده و از دیدنش پشیمون نمی شین. تنوع نقش و رنگ در و پنجرهها و ارسیها تو عمارت حاج رئیس هیچ جای دیگه بوشهر پیدا نمیشه. از پشت بام این خونه میتونین چشمانداز زیبایی از بافت بوشهر رو ببینین. رنگینک و رولت خرما و حلوای انگشت پیچ رو تو این کافه میتونین با چای داغ اینجا میل کنین. یادتون باشه اون فستیوال موسیقی کوچه که گفتم تو همین کافه برگزار شده بود. تو کوچه روبهروی کافه حاج رئیس، یه کارگاه گرهچینی و ساخت سازهای بومی هست که افراد به طور رایگان توش آموزش میبینن و گاهی هنرمندان موسیقی هم توش دورهمی دارن. تو گشت و گذار تو این محلههای قدیمی بوشهر، فهمیدیم که خیلی خوش شانسیم، تو کوچه روبهرویی کافه حاج رئیس نشسته بودیم و چای میخوردیم که فهمیدیم رو به رومون یکی از خیام خونهای قدیمی میخواد شروع کنه به خوندن. یه آدم خیلی فروتن و متواضع به اسم خدر عزیززاده که اول شروع کرد به خیامخونی و بعد از اون هم آهنگهای فولکلور و اشعاری مثل:
سیصد گل سرخ یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی؟
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در مجلس عاشقان نمیرقصیدیم
اینجا یکی از خاصترین کافههایی بود که تا حالا دیده بودم و پیشنهاد میکنم شب گردیهاتون تو بوشهر رو با رفتن به این کافه پربارتر کنین. براتون چندتا عکس از این کافه و آقای خدر عزیززاده گذاشتم:
بعد از اینکه توضیحات تورلیدر رو شنیدیم، به دهکده گردشگری بوشهر رفتیم. این دهکده گردشگری در ساحل هنوز به طور کامل بهره برداری نشده و چندتا فاز نصفه و نیمه داره ولی همین الان هم خیلی از بوشهریها ازش استفاده میکنن. تو آلاچیقهایی که به سبک بوشهری ساخته شدن و یا آلاچیقهای سبک کلاسیک این دهکده گردشگری ساحلی میتونین بشینین، خوراکی و نوشیدنی سفارش بدین، میتونین جت اسکی سوار شین یا قایق سواری کنین. دوچرخه سواری کنین. برای کودکان هم اینجا کلی بازی تدارک دیدن تا بچهها لحظاتی شاد و جذاب داشته باشن. بعد از کلی خوش گذرونی شب رو به هتل برگشتیم و استراحت کردیم.
روز سوم سفر ما با بازدید از ساحل و هتل دلوار که نزدیک ساحل بود شروع کردیم. هتل دلوار قدیمیترین هتل بوشهره که سه ستاره و شیکه. بعضی اتاقهاش هم رو به ساحله. بعد از اون به سمت هتل پلاس 1 و 2 بوشهر رفتیم. هتل پلاس 2 نوساز و مدرن بود و حتی تا اون موقع مسافرگیری نکرده بود.
بعد از بازدید از هتلها به سمت میراث فرهنگی رفتیم. یگان حفاظت میراث فرهنگی و خود میراث فرهنگی هر دو کنار هم بودن. جایی که یگان حفاظت بود، عمارت گلشن نام داشت و خود میراث فرهنگی، عمارت کازرونی. بوشهر کلی جای دیدنی داره که نتونستیم ازش دیدن کنیم. یکیش همون عمارت ملک که قراره به زودی مرمت بشه و گنبد نمکی جاشک که تو شهر دشتیه و برا دیدنش باید از بوشهر خارج بشین، عمارت کلاه فرنگی و موزه دریانوردی تو محله بهمنی بوشهر متعلق به دوره قاجار (کشتی پرسپولیس هم تو این موزه نگهداری میشه)، کاخ چرخاب، سنگ سیاه و بردک سیاه که همشون یادگارهای دوران هخامنشین. بندر لنگه، بندر گناوه، سیراف، عسلویه و دلوار هم کلی دیدن دارن که میتونین برین و بهشون سر بزنین.
امتیاز بدهید
کاربر گرامی با اشتراک نظرات ما را بهبود عملکرد یاری دهید